علم وطبیعت Science and nature

علم وطبیعت Science and nature

پایگاه معلوماتی علوم فیزیک کلاسیک و فیزیک جدید، بیولوژی( آستروبیولوژی و فرگشت) و مطاب جالب علوم رفتار شاسی و تربیتی.
علم وطبیعت Science and nature

علم وطبیعت Science and nature

پایگاه معلوماتی علوم فیزیک کلاسیک و فیزیک جدید، بیولوژی( آستروبیولوژی و فرگشت) و مطاب جالب علوم رفتار شاسی و تربیتی.

چراهای زندگی من

چرا من این احساس خستگی را دارم چرا نباید با انرژی کارم را دنبال کنم، هر روز هر لحظه چرا؟ چرا؟ چرا؟ و ...

این حالت را در خیلی ها دیده ام که گاهی احساس کسالت پیش می آید، قرار نیست توجیه کنم بلکه میخواهم ببینم واقعا ناشی از چیست؟؟
اگر کاری را آغاز نماییم پس چند صباحی احساس کسالت و این سوال پیش می آید:
می خواهم چکار کنم؟؟
پول زیاد به چه دردی میخوره؟ همین قدر کافیه....

فکر میکنم اینها ریشه ای عمیقی در وجود ما دارد، اینکه چه وقت، از کی و چگونه یاد گرفتیم؟؟
احتمالا این سوالات گاهی در ذهن شما خطور کرده ولی با جملاتی نظیر: این ذات من است، خواست خدا همین است، شاید حکمتی در کار است، سریع آنرا حل کرده اید . مگر نه؟؟...
آیا واقعا گاهی نشسته و در این مورد فکر کرده اید؟؟ چرا چنین احساسی سراغتان می آید؟

اصلا به این سوال پاسخ دهید. ...
چرا همیشه دست به گوش راه نمیروید، یعنی دستهایتانرا در گوش فرو کرده همیشه اینطور راه بروید؟

شما دوست عزیز در طول زندگی تان چند نفر را دیده اید که وقتی با مشکلات رو برو میشوند بگویند اشکالی ندارد، دوباره از نو شروع میکنم، می توانم، این نشد یکی دیگر؟؟
ولی در عوض چند بار شنیده اید که گفته اند:
آه لعنتی!!
اصلا من برای این کار ساخته نشده ام.
ماها نمی توانیم.
شاید حکمتی در کار است که پولدار نشویم
ماها محکوم هستیم
آدمهای پولدار مشکلات زیاد تری دارند
و...
خوب شما فکر کنید وقتی در محیطی زندگی کنید که دائم بگویند نمیتوانم، نمیشود، فکری دیگری در ذهن تان خطور خواهد کرد؟ (اگر بلی چقدر؟ )
اینها و صدهای دیگر چرا، چرا، چرا؟؟
البته نمیگویم کسی در این محیط رشد نمیکند، نه، نگاه کنید به آدمهای که رشد کرده اند.

وقتی پدرم همیشه میگوید: من(یعنی خودش ) نمیتوانم، از عهده اش بر نمی آیم، نمدانم...همینطور تکیه کلام من(فرزند ) میشود (نمیدانم ).
اگر در کشور ما در بالا دستها هم نگاه کنید وقتی برنامه میریزند ولی بعد از مدتی خاموش میشوند و بی سروصدا به تاقچه ها انبار میشوند، چه انتظاری غیر این!!

خلاصه کلام: ما یاد گرفتیم که همیشه چنین و چنان کنیم! پس راه حل را هر شخصی در وجود خود بیابند و به خود آگاهی برسند. تا بفهمند که چرا اینهمه چرا داریم ما؟؟

بلی دوستان....
قرار نیست به تمام سولات پاسخ داده شود. فکر کنید بیشتر و خود پاسخ دهید .
بدرود

دوره رنسانس در کیهان شناسی

دوره رنسانس

همچنان که در مطالب قبلی به ذکر رفت یونانی های اولین کسانی بودند که نسبت به کیهان منطقی فکر می کردند. بطور نمونه شخصیت های تاثیر گذار چون بطلیموس، افلاطون، سقراط، ارسطو و کسانی دیگری نام شان سرزبانهای مردم برای همیشه باقی خواهد ماند. پس از محاکمه گالیله توسط کشیشان مسیحی جامعه علمی آنوقت مدت طولانی در سکوت به سر بردند.

اکثر دانشی که توسط یونانی ها به دست آمده بود در قرون وسطی توسط فرهنگ مسیحیت از بین رفت، ولی در جهان اسلام باقی ماند. در نتیجه، تفکر کیهانی در قرون وسطی در اروپا بسیار محدود بود. توماس اکویناس  Thomas Aquines (1274-1225 م) به نظریات ارسطو، که به لاتین ترجمه شده بودند، در حالی که المجسطی ترجمه نشده بود، علاقمند شد و از آنها برای تلفیق کیهان شناسی کفرآمیز با خداشناسی مسیحی، که تا قرن 16 و 17 تفکر حاکم در غرب بودند، استفاده کرد. معمولاً نیکولاس کوپرنیک Nicolas Copernicus (1543- 1473 م) را مسبب متلاشی شدن نگرش ارسطویی می دانند. المجسطی بطلیموس یک نظریه کامل بود ولی برای توصیف حرکت هریک از سیارات فرمول ریاضی متفاوتی به کار می برد. در نتیجه، نمی توانست سیستم کامل و یکپارچه ای ارائه دهد. در واقع نظریه ی او پدیده حرکات آسمانی را توصیف می کرد ولی آنها را تبیین نمی کرد. کوپرنیک قصد داشت یک نظریه جهانی ارائه دهد که برای تمام اشیا به گونه ای مشابه رفتار کند. وی فقط تا حدودی موفق شد اما توانست زمین را از مرکزیت جهان بردارد. انهدام کاملاً موفق نظام ارسطویی تا زمان ظهور یوهانس کپلر Iohannes kepler (1630- 1571) انجام نشد. در نتیجه نیاز به تبیین بسیار دقیق مشاهدات مربوط به حرکات سیارات که توسط تیکوبراهه  Tycho Brahe(1601-1546) انجام شده بود کپلر مدارهای بیضی را جایگزین مدارهای دایره ای الهی ارسطو کرد. پیشرفت بزرگ بعدی در مسیر تفکر کیهان شناسی مدرن به صحنه آمدن عالم انگلیسی ایزاک نیوتن Isaac Newton (1727-1642) بود. نیوتن در کار ماندگارش اصول ریاضیات Principia (1687) نشان داد که حرکات بیضی گون مطرح شده توسط کپلر نتیجه طبیعی قانون جهانی جاذبه است. بنابر این نیوتن نوعی واقعیت افلاطونی را بازسازی کرد؛ یک دنیای ایده آل از قوانین عمومی مربوط به حرکات. از نظر نیوتن، جهان به مانند یک ماشین غول پیکر عمل می کند که حرکات منظمی را، که از خالق الهی انتظار می رود، نشان می دهد. در این دیدگاه، زمان و مکان مظهر مطلق یک خدای ابدی و حاضر در همه جا هستند. دیدگاه های نیوتن تا آغاز قرن 20، تفکر علمی حاکم بر جامعه بود، ولی تا قرن 19، ماشین کیهانی نقص های گسترده ای را در برداشت. دیدگاه ماشینی در راستای اولین تکنولوژی ها ظهور کرد. همگام با انقلاب صنعتی، ذهن دانشمندان مشغول نظریه های مربوط به موتور و حرارت بود. این قوانین ترمودینامیکی نشان داد که هیچ موتوری نمی تواند بدون کهنه شدن برای همیشه بی عیب کار کند. در این زمان یک دیدگاه به طور گسترده ای قد علم کرد.  مرگ حرارتی جهان دیدگاهی که می گفت کل جهان مانند یک توپ پر از باد است که کم کم باد و انرژی اش را از دست می دهد و خالی می شود.

 

دوره رنسانس در تایخ کیهان شناسی

دوره رنسانس

همچنان که در مطالب قبلی به ذکر رفت یونانی های اولین کسانی بودند که نسبت به کیهان منطقی فکر می کردند. بطور نمونه شخصیت های تاثیر گذار چون بطلیموس، افلاطون، سقراط، ارسطو و کسانی دیگری که نام شان سرزبانهای مردم برای همیشه باقی خواهد ماند. پس از محاکمه گالیله توسط کشیشان مسیحی جامعه علمی آنوقت مدت طولانی در سکوت به سر بردند.

اکثر دانشی که توسط یونانی ها به دست آمده بود در قرون وسطی توسط فرهنگ مسیحیت از بین رفت، ولی در جهان اسلام باقی ماند. در نتیجه، تفکر کیهانی در قرون وسطی در اروپا بسیار محدود بود. توماس اکویناس  Thomas Aquines (1274-1225 م) به نظریات ارسطو، که به لاتین ترجمه شده بودند، در حالی که المجسطی ترجمه نشده بود، علاقمند شد و از آنها برای تلفیق کیهان شناسی کفرآمیز با خداشناسی مسیحی، که تا قرن 16 و 17 تفکر حاکم در غرب بودند، استفاده کرد. معمولاً نیکولاس کوپرنیک Nicolas Copernicus (1543- 1473 م) را مسبب متلاشی شدن نگرش ارسطویی می دانند. المجسطی بطلیموس یک نظریه کامل بود ولی برای توصیف حرکت هریک از سیارات فرمول ریاضی متفاوتی به کار می برد. در نتیجه، نمی توانست سیستم کامل و یکپارچه ای ارائه دهد. در واقع نظریه ی او پدیده حرکات آسمانی را توصیف می کرد ولی آنها را تبیین نمی کرد. کوپرنیک قصد داشت یک نظریه جهانی ارائه دهد که برای تمام اشیا به گونه ای مشابه رفتار کند. وی فقط تا حدودی موفق شد اما توانست زمین را از مرکزیت جهان بردارد. انهدام کاملاً موفق نظام ارسطویی تا زمان ظهور یوهانس کپلر Iohannes kepler (1630- 1571) انجام نشد. در نتیجه نیاز به تبیین بسیار دقیق مشاهدات مربوط به حرکات سیارات که توسط تیکوبراهه  Tycho Brahe(1601-1546) انجام شده بود کپلر مدارهای بیضی را جایگزین مدارهای دایره ای الهی ارسطو کرد. پیشرفت بزرگ بعدی در مسیر تفکر کیهان شناسی مدرن به صحنه آمدن عالم انگلیسی ایزاک نیوتن Isaac Newton (1727-1642) بود. نیوتن در کار ماندگارش اصول ریاضیات Principia (1687) نشان داد که حرکات بیضی گون مطرح شده توسط کپلر نتیجه طبیعی قانون جهانی جاذبه است. بنابر این نیوتن نوعی واقعیت افلاطونی را بازسازی کرد؛ یک دنیای ایده آل از قوانین عمومی مربوط به حرکات. از نظر نیوتن، جهان به مانند یک ماشین غول پیکر عمل می کند که حرکات منظمی را، که از خالق الهی انتظار می رود، نشان می دهد. در این دیدگاه، زمان و مکان مظهر مطلق یک خدای ابدی و حاضر در همه جا هستند. دیدگاه های نیوتن تا آغاز قرن 20، تفکر علمی حاکم بر جامعه بود، ولی تا قرن 19، ماشین کیهانی نقص های گسترده ای را در برداشت. دیدگاه ماشینی در راستای اولین تکنولوژی ها ظهور کرد. همگام با انقلاب صنعتی، ذهن دانشمندان مشغول نظریه های مربوط به موتور و حرارت بود. این قوانین ترمودینامیکی نشان داد که هیچ موتوری نمی تواند بدون کهنه شدن برای همیشه بی عیب کار کند. در این زمان یک دیدگاه به طور گسترده ای قد علم کرد.  مرگ حرارتی جهان دیدگاهی که می گفت کل جهان مانند یک توپ پر از باد است که کم کم باد و انرژی اش را از دست می دهد و خالی می شود.


منبع: پایان نامه تحصیلی دوره لیسانس محمد آصف برخیا

استناد و ارائه شهود در سه حوزه بزرگ

استناد و ارائه شهود در سه حوزه بزرگ

1- حوزه ایمان و باورها

2- حوزه دادگاه و قضاوت ها

3- حوزه علم

ایمان و اعتقادات انسانها میتواند فقط با ارائه چند نمونه خواب دیدن و یا شنیدن از زبان کسانی، برای تعداد بی شماری از انسانها به اثبات برسد و همگی نیز به آن باور و ایمان برسند. در این حوزه هیچ کسی حق ندارد و حتی جرئت نمی تواند در مورد چیزی یا باوری شک کند، و یا بعضی سوالات را مطرح سازد و حس کنجکاوی داشته باشد. در دنیای ایمان و باورها اساس و پایه تمام جزئیات یک مسئله اعتقادی تجارب شخصی انسانهاست. این تجارب بصورت صد درصد اتفاقی و غیر تکرار پذیر صورت میگیرد. کسی که ادعا میکند که چیزی عجیب و غریب یا فرمان و دستوری را در خواب یا درجایی مقدس مثل مسجد، حسنیه، مهدیه، قبرستان و یا ... دیده است و یا شنیده است، حتی برای دومین بار قادر نیست که عین  واقعات قبلی را ببیند و تجربه کند. فقط تعدادی مشخصی قادر اند به این قله ای از ایمان برسند، و دیگران مجبورند بپذیرند که آنها واقعا درست میگویند.

در دادگاه ها یک کم سختگیرانه تر عمل میشود.اگر در جلسه دادگاه برای اثبات ادعای تان از خواب دیدن سخن بگوئید یا خداوند را شاهد بکشید، هرقدر شخصیت پاک و انسانی داشته باشید و یا دارای اعتبار و جایگاه بزرگ اجتماعی هم باشید، بازهم دادگاه ادعای شمارا تایید نمی کند. صد فیصد به چند نفر شاهد زنده، عاقل و بالغ ضرورت خواهد بود. در صورت که نتوانید شاهدان عینی عاقل و بالغ ارائه کنید، ادعای شما رد خواهد شد. ولی خوشبختانه در دادگاه میشود با ارائه نوشته، نامه، کتاب و ... جهت دعوی را به نفع خود تغییر داد.

در حوزه علم اما کاملا فرق میکند. دجغرافیای علم حتی شهادت صدها دانشمند معتبر چون آلبرت اینشتین، ایزاک نیوتن و ماکس پلانک و ...، و ده ها اثر علمی معتبر و بزرگ جهان هم نمی توانند باعث اثبات و ثبت یک تئوری به عنوان یک پدیده علمی گردد. اگر هزاران دلیل برای اثبات و جود داشته باشد ولی فقط یک دلیل مخالف بوجود آید، دیگر آن تئوری علمی اعتبارش را از دست میدهد و ممکن است زحمات ده ها ساله محققان نقش بر آب گردد. در دنیای علم کسی به سالها عمر یک دانشمند که به پای اثبات یک تئوری میگذارد و شاید میلیاردها دالر که برای اثبات آن تئوری مصرف میشود اهمیت نمی دهند، ولی یک فکتور نقض میتواند بزرگترین سند برای رد آن باشد.

لذا، به باور من آنچه که دادگاه ها، دادستانها برای اثبات ادعاهای آدمها ضرورت دارند و مطالبه میکنند، واقعا یک ضرورت اساسی است. باید به بصورت عاقلانه و متعادل خواستار شهود و مدارک تایید کننده گردند. اگر دادگاه را به سختی استناد های علمی در نظر می گرفتند زندگی کردن برای هرکسی دشوار میشد. اما، در حوزه ایمان و اعتقادات باید تغییرات اساسی صورت می گرفت. تحمیل تصورات ذهنی و خیالبافی های شیوخ و اهل راز و نیاز بالای دیگران، و بسته نگهداشتن فضای ارتباطات و کنجکاوی های مردم، واقعا ظلم بس بزرگیست. من فکر میکنم همین ایمانداری های سرسختانه و لجبازانه باعث میشود که ملتها صدها و هزاران سال در اسارت منابع ایمان قرار بگیرند و سالها عقب بماند. تفاوت بین آزاد اندیشی در فضای صمیمانه و انتقادی، و زندانهای اعتقادی و فکری را میتوان در جهان امروز بوضوح مشاهده کرد. ساده ترین ادعای شان این است که علم از شرق به غرب رفته است و نتایج آن از غرب به شرق آمده است! این یعنی غربی ها و آنهایی که امروز ارباب ما شده اند، علم را از منابع شرقی دزدیده اند و به نام خودشان منتشر ساخته اند. 

اگر قضیه  دزدی دروغ نباشد، خیلی پسندیده است. تصور بکنید اگر آن منابع علمی در افغانستان یا کشورهای خاورمیانه میماندن و دفن می شدند، امروز در کدام قرن زندگی می کردیم؟ ها......؟

نگارنده: محمد آصف برخیا مدیر وبلاگ

آیا انسان تنها موجود هوشمند این جهان است؟

آیا ما در این کیهان تنها موجودات هوشمندیم یا موجودات دیگری نیز وجود دارند؟

قبل از اینکه به این سوال پرداخته شود، خالی از لطف هم نیست اگر کمی به ابعاد جهان نظراندازیم و سپس به تشکیل حیات به سیاره ی خود مان یعنی زمین پرداخته و به دنبال اینها به سوال بپردازیم. زیرا اگر اطلاعاتی کافی و درستی از ابعاد جهان و چگونگی تشکیل حیات در سیاره زمین را بدانیم بهتر میتوانیم دلایل ارائه شده را درک کنیم.

ابعاد جهان

خورشید ما ستاره ایست متوسط که حجم آن ۱۲۵۰۰۰۰ برابر زمین است. یعنی ۱۱۰ عدد زمین را میتوان در قطر خورشید جای داد.  فاصله این گوی درخشان با حرارت مرکزی ۱۵ میلیون درجه سانتی گراد،  باسیاره ما یعنی زمین ۱۵۰ میلیون کیلو متر است. حال فرض کنیم که میخواهیم یک نقشه ساده از این جهان را ترسیم کنیم و کار را از همین خورشید خودمان نیز شروع کنیم. برای این کار یک صفحه کاغذ معمولی روی میز گذاشته، و در وسط آن با پنسل یک نقطه بگذارید و فرض کنید که محل خورشید است حال برای اینکه زمین را در این نقشه قرار دهیم، فاصله زمین تا خورشید را فقط یک سانتی متر فرض کرده در این فاصله نقطه دیگری برای زمین قرار می دهیم توجه دارید که ما در این نقشه از نسبت اندازه های زمین  و خورشید چشم پوشی کرده ایم. و فقط فاصله ی آنهارا در نظر می گیریم چراکه درغیر این صورت اگر زمین را بخواهیم به اندازه نقطه یک میلی متری نشان بدهیم، خورشید را باید به اندازه دایره ی به اندازه ۱۱ سانتی متری نشان دهیم. پس اکنون زمین و خورشید را در این نقشه مخشص کرده ایم. حال به سراغ آخرین سیاره ی منظومه شمسی می رویم که البته مدتیست که دیگر آنرا سیاره نیز نمیدانند. بهر حال فاصله ی پلوتو تا خورشید به اندازه ی چهل برابر فاصله زمین تا خورشید است. پس باید در فاصله ۴۰ سانتی متری از خورشید آنرا قرار دهیم. در همینجا کاغذ ما دیگر کافی نخواهد بود. خوب پس بیایید مقیاس مانرا عوض کنیم و فاصله زمین تا خورشید به عوض یک سانتی متر، یک ملی متر فرض کنیم. در اینصورت مشکل منظومه شمسی ما حل میشود. زیرا آخرین سیاره ی آنرا در فاصله ی ۴ سانتی متری خورشید قرار خواهیم داد. حال بیایید نزدیکترین ستاره ی دیگر را نیز در این نقشه وارد کنیم اما متاسفاه هرگز قادر به انجام این کار نخواهیم بود؛ زیرا با این مقیاس فاصله نزدیک ترین ستاره تا خورشید را باید تا ۲۵۰۰ متری خورشید قرار دهیم. پس عملا دیگر نخواهیم توانست نقشه ی از این جهان را ترسیم کنیم. اما بیایید این کار را در ذهن خود دنبال کنیم وقتی با این فاصله دومین ستاره را در ذهن تان تصور کردید. حال با این فاصله یک صد میلیارد ستاره را در یک محل جمع کنید تا یک کهکشان داشته باشید. مانند کهکشان خود مان راه شیری.  حالا همه این کهکشان را با این عضمت و این همه ستاره، باز تنها یک نقطه فرض کنید، و حال برای فاصله این کهکشانها در نظر بگیرید که اگر فاصله بین زمین و خورشد، تنها یک متر فرض شود، فاصله این کهکشانها از۵۰ تا ۱۰۰ میلیون کیلو متر خواهد رسید. احتمالا دیگر در ذهن تان نیز نمی توانید این نقشه ای عضیم را تصور کنید. چون باید صد میلیارد از این کهکشانها را در نقشه خود جای دهید تا جهان را در ابعاد که تا حالا مشاهده شده است در نقشه ی فرضی ذهن خود مجسم کنید. اما بیایید قبل از این در این جهان خود را تنها موجود هوشمند بدانیم، ویا بدنبال احتمال وجود موجودات هوشمند دیگری باشیم، کمی به اطراف مان نگاه کنیم. درنظر داشته باشید که در تصاویری که میبینید، هر نقطه میتواند می تواند کهکشانی با صد میلیارد ستاره باشد. 

 اکنون نگاهی به تشکیل حیات در سیاره خود مان زمین می اندازیم. حدود ۵ میلیارد سال قبل با مشخصات بسیار ویژه ی از نظر کتله و فاصله از خورشید، زاویه گردش و بسیاری از مسائل دیگر از حالت گداخته و مذاب خود رو به سردی گذاشت، که این سرد شدن نیز حدود یک میلیارد سال طول کشید. سپس بارندگی ها آغاز شد که کم کم موجب پیدایش اقیانوس ها گردید. حدود سه میلیارد سال دیگر طول کشید تا ابتدایی ترین موجودات زنده یعنی باکتری ها در این اقیانوس ها تشکیل شدند. پستانداران تنها ۲۰۰ میلیارد سال قبل بوجود آمدند و از پیدایش انسان تنها ۲۰۰ هزار سال می گذرذ. انسان تنها چند هزار سال است که تنها وارد تمدن خود شده و ما انسانهای متمدن نیز تنها نزدیک به ۱۰۰ سال است که وارد عصر مخابرات شده ایم. وتنها چند دهه است که امواجی نیز بسوی آسمان فرستاده و گوش به زنگ امواج مشابه از آسمان هستیم. حال اگر ما انسانهای متمدن در طی دهه ها یا صدهای آینده با بمب های اتمی به حیات خود وسایر موجودات این سیاره زیبا خاتمه ندهیم، و یا حادثه کیهانی فاجعه باری نیز رخ ندهد، خلاصه تمدن ما بتواند چند صد  و یا هزار سال دیگر نیز دوام بیاورد. دانشمندان معتقد است  چنین تمدنی میتواند میلیونها سال نیز دوام بیاورد.  البته یاد ما نرود که خورشید ما حدود ۵ میلیارد سال دیگر میمیرد و قبل از مرگ نیز آنقدر بزرگ میشود که زمین مارا نیز نابود میکند. بنا بر این آنسانها تا آن زمان باید سیاره ی دیگری را برای سکونت پیداکرده باشند. که البته آن سیاره هنوز دارای حیات پیشرفته ی نشده باشد.  در آنصورت بدا بحال ساکنان آنجا مگر آنکه تا آن زمان اخلاق و رفتار انسانها نیز تغییر کرده باشند. حالا که داستان حیات در سیاره خود مانرا دانستیم، ببینیم چه تعداد از این چنین حیات هایی در سایر نقاط این جهان وجود میداشته باشند. همانطوریکه میدانیم اگر خورشید ما ستاره ی بزرگتر یا کوچکتری بود، و یاسیاره ما کمی نزدیکتر و یا دورتر به خورشید می بود، اگر در مدار و زاویه ی مناسبی بدور خورشید نمی گشت، صدها و هزاران اگر دیگر رخ نمیداد، حیاتی نیز در زمین پیدا نمیشد. دانشمندان با آگاهی بر این موارد و شرایط، به برسی ستاره ها و اوضاع و احوال سایر نقاط جهان پرداخته اند تا ببینند تا چه تعداد سیاره مناسب برای حیات در جهان پهناور وجود میداشته باشند. دانشمندان عقیده دارند که ۹۵ درصد ستارگان کهکشانها از انواع مخصوص هستند که به دلیل سرد بودن یا داغ بودن بیش از حد، در اطراف آنها امکان تشکیل حیات وجود ندارد. یعنی فقط ۵ درصد ستارگان اندازه متعادل و مناسب و شرایط پایدار مانند خورشید دارند که میتواند در اطراف آنها اگر سیاره ی مناسبی تشکیل شده باشد، و آن هزار اگر هم رخ داده باشد، حیاتی در آنها تشکیل شده باشد. که البته تشکیل حیات چیزیست و هوشمند بودن آن چیزی دیگر.

دانشمندان مدتهاست که به دنبال موجودات هوشمند می گردند تا با آنها ارتباط بر قرار کنند. خود ما تازه چند دهه است که به این مرحله رسیده ایم. بنابراین اگر این تمدنها ی فرضی جهان مثل خود ما باشند، کار جستجوی ما بی فایده است زیرا آنها از ما عقب تر خواهند بود. و احتمالا هنوز چرخ را نیز اختراع نکرده اند. اگر به دنبال امواج رادیویی هسیتم، یعنی آنها باید سالهای سال از ما جلوتر باشند. اگر همین امروز یک موج رادیویی از آنها دریافت کنیم، با توجه به اینکه موج صدها و یا هزاران سال در راه بوده است تا بما برسد، صاحبان آنها نیز اکنون صدها یا هزاران سال از ما جلو تر اند. البته اگر نابود نشده باشند. به همین دلیل است که وقتی عوام صحبت از بشقابهای پرنده میکنند، دانشمندان توجهی به آنها نمی کنند. زیرا دانشمندان میدانند که موجودات هوشمندی نزدیک ترین محل بما، باید با صرف مقادیر وحشت ناک هزینه و انرژی خودرا به سیاره ی ما رسانده باشد. پس باید دیوانه باشند که پس از این همه خطر و زحمت، بجای برقراری ارتباط با ما اگر قصد آنرا داشته باشند، و یا تصرف سیاره ما اگر به این قصد نیز آمده باشند فقط بخواهند با بشقابهای پرنده شان سربسر چند روستایی ساده گذاشته و با آنها قایم موشک بازی کرده و فرار کنند. زیرا قطعا با آن تکنالوژی بالا بسیار قوی تر از ما بوده لذا از ما نخواهند ترسید. طبق یک محاسبه توسط دانشمندی بنام فون هورنر برای اینکه یک سفینه ی کوچکی به وزن تنها ۱۰ تن بتواند به سرعت غیر قابل تصوری ۹۸ درصد سرعت نور برسد، و با آن سرعت به سفر خود ادامه دهد، فقط برای رسیدن به این سرعت ۲ و نیم سال وقت نیاز است. که در این مدت معادل ۲۰۰ برابر انرژی مصرفی تمام دنیا انرژی مصرف میکند. یعنی انرژی برابر ۴۰ میلیون نیروگاه ۱۵ میلیون واتی. به این دلیل است که دانشمندان در پاسخ آنانیکه مدعی دیدن بشقابهای پرنده میشوند، چاره ی جز سکوت ندارند. زیرا برای آنکه فردی بداند که چرا دانشمندان در حالیکه تمدنهای بسیار پیشرفته تر از ما در جهان را باور دارند، اما بشقابهای پرنده ی که روستائیان ساده را می دزدند باور نمی کنند باید مطالبی بسیاری را آموخته باشند. حال آنکه متاسفانه درصدی بسیاری از مردم بدون آنکه کوچکترین دانش و تجربه ی در زمینه ی  داشته باشند، در آن مورد اظهار نظر میکنند. و در مقابل هرگونه اعتراض در بهترین شرایط، از گفته مشهور ملا نصرالدین استفاده میکنند که میخی بر زمین کوبید و مدعی شد که اینجا وسط زمین است و به معترضان پاسخ داد که هرکسی که قبول ندارد برود خودش اندازه بگیرد. متاسفانه بسیاری از مردم علم را باشبه علم و دانشمند را با سودا زده اشتباه میکنند. مطلبی که در کتاب علم و نابخردی بسیار بخوبی بحث شده است.

بنا بر این نتیجه می گیریم که نداشتن طرز تفرک انتقادی و به چالش کشیدن بعضی از موضوعات بصورت منطقی، انسان هارا در زندان بی خبری و گیجی نیگهمیدارد و نمیگذراد که خود انسانها به جستجو بپردازند، بعضی موضوعات و اعمال و رفتار دیگران نقد نموده و بصورت دقیق و همه جانبه مورد بررسی قرار دهند و در نهایت بصورت بهتر از قبل به کار ببندند.


منابع: پایان نامه تحصیلی دروه لیسانس محمد آصف برخیا و سایت علمی www.space.com